از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟
یا از دلی که سوتو کور است؟
یا از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟
از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟
یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟
از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟
از چتری که هرگز زیر آن نایستادم؟
یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟
من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم
سکوت کوچه های تاریک جانم گریه می خواهد تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد ببار ای ابر باران زا میان شعر های من که بغض آشنای آسمانم گریه می خواهد چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی امانم گریه می خواهد.
هر کی تورو از من گرفت الهی بیچاره بشه روز قیامت که رسید مجرم و آواره بشه به آب و آتیش میزنم فکرت نمیره از سرم میخوام فراموشت کنم اما بازم عاشق ترم طفلی دلم عاشق من نشد تورو نگه داره فقط یادم میاد نوشت چشماتو دوست داره