هرچی دله تنگت میخواهد بگو |
||
بازدید امروز: 3 بازدید دیروز: 17 کل بازدیدها: 30244 |
نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - شنبه 90/12/28 توسط امیر حسین رزاق پور
نگاه....! چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید: چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ... همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم ...! با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی، چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!! نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - شنبه 90/12/28 توسط امیر حسین رزاق پور
اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی،بوته ای در دامنه ای باش، ولی بهترین بوتهای باش که در کناره راه میروید. اگر نمیتوانی بوتهای باشی،علف کوچکی باش و چشمانداز کنار شاه راهی را شادمانهتر کن....... اگر نمیتوانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش، ولی بازیگوشترین ماهی دریاچه! همه ما را که ناخدا نمیکنند، ملوان هم میتوان بود. در این دنیا برای همه ما کاری هست کارهای بزرگ، کارهای کمی کوچکتر و آنچه که وظیفه ماست، چندان دور از دسترس نیست. اگرنمیتوانی شاه راه باشی،کوره راه باش، اگر نمیتوانی خورشید باشی، ستاره باش، با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند. هر آنچه که هستی، بهترینش باش.......... نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - شنبه 90/12/28 توسط امیر حسین رزاق پور
تا کنون راجع به رابطه دو چشم خود با یکدیگر فکر کرده اید؟ نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - شنبه 90/12/28 توسط امیر حسین رزاق پور
سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید، میگه پیاده میشی؟
اریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم. اومده میگه جدی حال میده؟
نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - شنبه 90/12/28 توسط امیر حسین رزاق پور
|
دریافت کد ساعت |
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک |